وقتی که دنیا مطابق با موازین دینی توسط کارشناسان الهی تفسیر و تعریف می گردد حقیقت آن بطور روشن واضح می شود در این صورت برای هر انسان لازم است نسبت به دنیا و خاصیت قطعی و آثار واقعی آن هیچ تردیدی نداشته باشد چون شناخت دنیا از طریق آگاهیهای که خدای متعال توسط پیشوایان معصوم علیهم السلام در اختیار همگان قرار داده است یک شناخت حقیقی است بخاطر اینکه خود انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام در مقام عمل و برخورد با دنیا، همان طرز تفکر را داشتند و با آن بشکل یک ابزار حساس و خطرناک برخورد دقیق انجام می دادند تا هیچ نوع وابستگی و اعتماد بدنیا و محتوایش در دلها پدید نیآید بعد از این تعریف و شناخت ، سزاوار است که هر عاقلی بیاندیشد و دنیا را همانطوری که هست بشناسد و قبول کند تا اینکه بتواند از دنیا بعنوان یک ابزار و وسیله ترقی و کمال استفاده نماید و در طول مدت زندگیِ دنیوی ، در جانب ارزشها حرکت کرده و از خود زیبائیهانشان دهد اما در چنین موقعیتی که فرصت زندگی برای همگان پیش آمده است باید چکار کنیم و از کجا شروع نمائیم تا اینکه بتوانیم به عمده ترین هدف آفرینش خود نائل شویم ؟

آنچه بیشتر از هر چیز برای انسان در این مدت کوتاه عمر ضرورت دارد خودسازی است یعنی باید مطابق با الگو و معیارهای دینی ساختمان شخصیت خویش را بنیانگذاری کنیم چون بهر اندازه در این زمینه توفیق حاصل شود بهمان مقدار موفقیتها وارد زندگی خواهد شد.

بعنوان مثال : کسی می خواهد اتومبیل خود را به نحو احسن در مسیر جاده های پر پیچ و خم ، با رانندگی سالم ، بسوی مقصد هدایت نماید باید در مورد فن رانندگی و خصوصیات ماشین آگاهی های لازم را کسب کند تا با اطمینان خاطر از آن استفاده کرده و بدون مانع و یا مشکلی به سمت مقصود خویش رهسپار گردد.

زندگی دنیوی هم چون اتومبیل است که در اختیار انسان قرار گرفته است و باید ضمن شناخت کامل و دقیق از آن ، اصول استفاده مناسب را هم فرا بگیرد تا اینکه بتواند با بهترین شرائط و با کیفیت مناسب ، بسوی مقصد واقعی خود، حرکت نماید.

انسان بوسیله خودسازی ، معرفت و بصیرتی در خویشتن پیدا می کند که او را بسوی ارزشها راهنمائی کرده و از فرصتهای بعمل آمده بهترین فایده را نصیب وی سازد.

در این جا لازم است به مهم ترین خواسته انسانی که همان حب ذات است اشاره کنیم یعنی او خود را دوست می دارد و تمام تلاشهای زندگی را در شعاع همین علاقه مندی شروع کرده و بپایان می رساند در این حال اگر از کانال خودسازی وارد صحنه بشود خواسته های خود را تعدیل می کند تا اینکه گرفتار آثار زیانبار افراط و تفریط، نشود و ثمره اعتدال این خواهد بود که خود را درهر شرائطی با دیگران در یک ردیف می داند و هر اندیشه ایکه در مورد خود دارد و می خواهد با کمترین تلاش به آن توفیق پیدا کند برای دیگران ، هم ، همان حقوق را محترم می شمارد.

یعنی به انسانهای دیگر، اعم از کوچک یا بزرگ آشنا یا بیگانه هم چون خویشتن ارزش قائل می شود و راضی نمی شود که با شکستن و پایمال کردن حقوق آنان ، به آرزوهای خویش نائل گردد بلکه می خواهد با دیگران در چنین مواردی هماهنگ شده و امتیاز بیشتری را به خود اختصاص ندهد.

در این صورت او می تواند ارزشها و زیبائیها را در زندگی بدست آورد چون با تعدیل و مهار غرائز توانسته ، واقعیات را بخوبی به بیند و به آن احترام عملی نشان دهد. حضرت علی صلوات الله علیه در این زمینه بفرزندش امام مجتبی (علیه السلام ) توصیه می کند.

یا بُنَّی اِجعَل نَفسَکَ مِیزَانا فِیما بَینَکَ و بَینَ غَیرِکَ، فَاءَحبِب لِغَیرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ، و اَکرَهَ لَهُ ما تَکرَهُ لَها، وَلا تَظلِم کَمالا تُحِبُّ اَن تُظلَمَ وَاَحسِن کَما تُحِبُّ اَن یُحسَنَ اِلیکَ، وَاءَستَقبِح مِن نَفسِکَ ما تَستَقبِحُهُ مِن غَیرِکَ وَ اَرضَ مِنَ الناسِ بِما تَرضَاهُ لَهُم مِن نَفسِکَ، وَلاتَقُل مالا تَعلَمُ وَ اِن قَلَّ ما تَعلَمُ وَلا تَقُل ما لا تُحِبُّ اَن یُقالَ لَکَ.... .(38)

پسرم ! خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار بده ، پس آنچه را که برای خود دوست می داری برای دیگران هم دوست بدار، و هر چه را برای خود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند، ظلم و ستم نکن ، همانطور که دوست نداری بتو ستم بشود، نیکی و محبت کن ، چنانکه می خواهی دیگران نسبت بتو نیکی کنند.

برای خود هر چیزی را زشت و ناپسند میدانی همان را برای دیگران نیز قبیح بشمار، بهمان چیز برای مردم راضی باش ، که برای خودت می پسندی ،

آنچه نمی دانی مگو، اگر چه دانستنیهایت بسیار کم و اندک است و آن چه را که دوست نداری درباره تو، بگویند تو هم در حق دیگران مگو،

نکاتی که در این جملات حائز اهمیت است :

1 - احترام بدیگران ، یعنی هر انسانی باید نفس خویش را ملاک قضاوت قرار دهد بخاطر اینکه دیگران هم مانند او انسان هستند و در دل خود علاقه و آرزوها دارند چگونه کسی خود را، در نردبان مزیت می بیند ولی هیچ اعتنائی به هم نوعان خویش ندارد تنها خود را می بیند و به خواسته های خویش می اندیشد آیا این گونه اعمال و طرز تفکر دلیل جهل و نادانی نیست ؟ آیا سزاوار است که فردی بدون احترام بحقوق دیگران خود را عزیز و محبوب جامعه پندارد؟ در حالیکه بزرگان دین همیشه ابتداء دیگران را می دیدند و با حفظ حرمت آنان وارد صحنه زندگی می شدند. بنابراین ما اگر بتوانیم در مورد این سخنان ارزشمند درست مطالعه کنیم خواهیم دید که حضرت بدینوسیله وجدانها را بیدار می کند تا هر فردی متوجه باشد که تمام انسانها علاقه های مشترکی دارند و نباید کسی با داشتن علم و دانش و یا امکانان مادی ، هیچ اعتنائی بحقوق قطعی و مسلم دیگران نداشته و خود را ارزشمندتر از آنان نشان دهد چون هر چیزی که شما بخودتان می پسندی و یا از هر چیزی که آن را بخود قبیح میدانی دیگران هم در این علاقه با شما شریکند ولی چطور یک فردی با زیر پا گذاشتن حقوق دیگران زندگی را در چهار چوپ منافع و خواسته های خویش می بیند؟

آیا این چنین اخلاق و طرز تفکر دلیل بیماری و کسالت نیست ؟ آیا انسانی که از جهت روانی سالم است می تواند بخود اجازه دهد که تنها بخود بنگرد و تمام ارزشها و یا حقوق دیگران را در استخدام منافع خویش قرار دهد؟

بهر حال یک انسان سالم و آزاد، همانطوری که بخود احترام قائل است بدیگران هم همان حرمت را حفظ می کند، چون عقل و وجدان اخلاقی اجازه نمی دهد که با شکستن حریم دیگران و نابودی حقوق آنها، خود را محترم بداریم . و اساسا این حرکت و یا تلاش قابل طرح و پیاده نیست بجهت اینکه ما بدینوسیله در نابودی خویشتن گام نهاده ایم ،

سیستیم زندگی و وضع روحی هر انسانی باید با یک برنامه ریزی دقیق و معقول ، مطابق با اصول کلی تنظیم شود و معنای آن این است که تمام انسانها در علاقمندی بزیبائی و نیکی و تنفراز کارهای زشت و قبیح و و .... با هم شریکند و هر کسی باید در چهار چوب همین علاقمندیهای مشترک ، خواسته های خود را مطرح نماید یعنی در همان حالیکه انتظار محبت و نیکی از دیگران دارد باید دیگران را در ردیف منتظران محبت خود ببیند چون آنها هم مثل او به نیکی و محبت علاقمند هستند بنابراین هر عملی را که برای خویش زشت و قبیح می داند باید دیگران را مانند خود بداند و زشتی ها را به آنها هم زشت بداند.

چرا انسان در مقابل حفظ حرمت و حقوق دیگرانتعلل می ورزد و نمی خواهد به حقوق قطعی آنان احترام قائل شود ؟

بعد از بررسی های لازم روشن می شود که شکستن حرمت دیگران و بی اعتنائی بحقوقآنان ، ضمن اینکه شایسته یک زندگی اجتماعی نیست بلکه از بیماری روحی متجاوزانحکایت دارد همانطوری که یک بیمار تنها خود را می نگرد و در اثر شدت کسالت ، حقوقخانواده و یا دیگران را ضایع می کند بیماران روانی هم در اثر شدت ناراحتیتحمل رعایت حقوق هم نوعان خود را ندارند بلکه با آگاهیکامل به آنها ستم ، روا می دارند حالا برای روانشناس دینی ، مطالعه در روی بیماران وتشخیص مرض ، لازم است که با کاوشهای دقیق روانکاوی ، به موضوع رسیدگی کنند تااینکه علت این بیماری و کسالت ذلت بار را پیدا نمایند.

آنچه از مجموع آیات و احادیث استفاده می شود عمده ترین بلکه تنها عامل ، این ظلم و تعدی بحقوق دیگران ، بیماری عُجب و خودپسندی است انسانی که به مرض خودپسندی و خود بزرگ بینی مبتلا شود نمی تواند رعایت حال و حقوق دیگران را تحمل نماید چون تنها بخودش توجه دارد و حتی گاهی میکروبهای این بیماری آن چنان رشد می کند که او خدا را هم نمی بیند و بحقوق او هم ستم روا می دارد و با شیوه هائی مانند از خود راضی شدن ، و یا اعمال عبادی خود را بزرگ جلوه دادن ، و یا در مقام مقایسه ، امتیازهای توهمی و پنداری را بخویشتن تعیین نمودن ، موجبات آلوده گی به بیماری عُجب و خودپسندی را در روح و روان انسان پدید می آورد وقتی که ویروسهای ضعیف این بیماری مانند از خود راضی بودن و و ..... بتدریج تقویت گردید بیک کسالت بزرگی ، چون برتری طلبی و یا خود بزرگ بینی در روح او تبدیل می شود در نتیجه مانع بزرگی بین انسان و تکالیف و وظائفش خواهد شد و نمی گذارد به هم نوعان یا موجودات دیگر احترام قائل شود و حقوق آنها را در هر شرائطی مراعات نماید.

وقتی که در مورد این بیماری از کارشناس الهی ، یعنی حضرت علی صلوات الله علیه سؤ ال می شود می فرماید:

وَاصلُ الاِعجابِ مِن حُبِّ الاِنسان لِنَفسِهِ.... (48) ریشه بیماری خطرناک خودپسندی در انسان ، از دوست داشتن نفس خویش است و در حدیث دیگری می فرماید: انسان اگر به حب نفس مبتلا شود از دیدن معایب خود کور و از شنیدن آنها کر می گردد، و همیشه گرفتار وسوسه های شیطانی خواهد بود.

قرآن در این زمینه می فرماید:

.... وَ زَیِّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ اَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبیلِ فَهُم لایَهتَدُونَ .(58)

شیطان اعمال فاسد و زشت آنان را در ذهنشان زینت می دهد و آنها از راه حق باز می دارد پس این گروه از ]انسانها[ هدایت پیدا نمی کنند.

حضرت علی ((صلوات الله علیه )) در ضمن وصیت خویش می فرماید:

و اَعلَم اَنَّ الاِعجابَ ضِدُّالصَّوابِ و آفَةُ الا لبابِ ... .(68)

ای فرزندم بدان که عجب و خودپسندی ، ضد صواب و یک حرکت نادرستی است ]و بزرگترین [ آفت و نابود کننده عقل و خرد است ، کوشش و تلاش را در زندگی داشته باش ، و حاصل رنج و زحمتهای خود را در راه خدا انفاق کن ، و برای دیگران ]وراث [ اندوخته مکن ، آن گاه که به راه راست هدایت یافتی ، در برابر پروردگارت سخت خضوع و خشوع کن ،

بنابراین رشد و کمال در پیشگاه الهی نباید وسیله خود بزرگ بینی باشد بلکه بهر اندازه مقام بندگی را دریافت کردیم باید در مقابل پروردگار متواضع باشیم تا از این بیماری کشنده ای که در طول تاریخ قربانیهای بسیار گرفته است نجات پیدا کنیم حتی خود شیطان هم بعد از شش هزار سال عبادت خدا در اثر حب نفس ،، به این بیماری گرفتار شد و برای همیشه مورد لعن خدا واقع گردید.

نکاتی که در اینجا مطرح است عبارتند:

1 - معیار و الگوی احترام به شخصیت انسان ،

2 - عُجب و خودبینی یک بیماری روحی است ،

3 - موفقیتها نیازمند تشکر و قدردانی است ،

نکته اول : انسان همیشه برای خویش امتیاز بزرگی قائل است و آن را به قدری توسعه می دهد که توان تحمل آن ، غیر قابل تصور می باشد چون تکالیف و وظائف انسان از ناحیه خداوند به اندازه توان و قدرت او معین می شود زیرا تکلیف اگر بالاتر از قدرت و ظرفیت او باشد امری باطل و محال خواهد بود و خالق متعال بشر را به اندازه مقدوراتش مکلف ساخته است و انسانها باید در وضع قوانین و یا پیاده کردن برنامه هایشان ، و یا در جهت تربیت و پرورش همنوعان خود، از این الگو و معیار خالق متعال ، استفاده نمایند. ممکن است عده ای مدعی شوند: که برنامه هایشان به اندازه مقدورات انسانهاست و به همین جهت آنها را برای رعایت حریم شخصیت خودشان در تمام زمینه های زندگی مؤ ظف می دانند و انتظار دارند که دیگران باید بدون تعلل ، به وظائف خودشان پای بند باشند.

7 - ولی چرا خودشان قدرت اجرای این برنامه ها را در حق دیگران ندارند.

چگونه علاقه هایمان را تعدیل کنیم ؟

هر انسانی باید در هنگام انتظار از دیگری ، خود را در جای او ببیند و سپس امتیازات پنداری و توهمی خود را به ذهن آورد، اینجاست که انتظارش تعدیل می یابد و سخنانش را به اندازه قدرت و توان خود، مطرح می سازد:

برای اینکه القاب و یا عناوین دیگری مانند: دکتر، مهندس ، عالم ، رئیس و و .... باید از انسان جدا شود چون انسانها از هر جهت مانند هم هستند در علاقمند بودن به خوبیها و نیکیها و نفرت داشتن از بدی و زشتیها وناراحت شدن از توهین و جسارت و ظلم و و ... هیچ تفاوتی از یکدیگر ندارند یعنی هرکس خودش را و شخصیتش را دوست می دارد و می خواهد دیگران وی را مورد احترام قرار دهند بنابراین توهین و ظلم و بدی و و .... برای همگان ناراحت کننده است محبت و احسان و احترام و امثال اینها پیش هر کسی خوشحال کننده است ، بعنوان مثال :

اگر سنگی را پرتاب کنیم و به انسانی اصابت کند در اینحال درد شدیدی در وجود وی ایجاد می شود و او را به مقابله با آن عمل وادار می سازد، آیا این سنگ در ایجاد ناراحتی بین انسانها تفاوتی قائل می شود؟ اگر به گروهی اصابت کند موجب آزار و اذیت آنها نمی شود و تنها گروه دیگری را ناراحت می کند؟ در اینجا باید گفت که سنگ نمی تواند انسانها را با داشتن القاب و عناوینی مورد احترام خویش قرار دهد بلکه بر سر هر کسی اصابت کند شاه و گدا، پیر و جوان ، عالم و جاهل ، دکتر و یا مهندس یا افراد عادی و و .... آن را درهم می کوبد بنابراین توهین و یا ظلم و جسارت ، و یا بدی و امثال اینها هر انسانی را ناراحت نموده و او را برای دفاع از خود، به هر طریق ممکن ، آماده می سازد.

محبت و احسان و خوبی کردن و مانند اینها، مثل ظرف آب خنکی است که در اختیار افراد تشنه قرار داده می شود که بر همگان لذت بخش خواهد بود.

هر کسی باید در انتخاب برنامه هایش بیاندیشد تا به حریم شخصیت دیگران تجاوز نکند زیرا شما هر مقدار برای خویش آزادی و آسایش قائل هستید دیگران را هم باید به همان اندازه در نظر به گیرید زیرا او هم مانند من و شما انسان است پس نباید خود را بر دیگری ترجیح بدهیم .

نکته دوم : عُجب و یا خود بزرگ بینی آفتی است که تمام سرمایه های معنوی انسان را به خاکستر تبدیل می کند، و در میان بیماریهای روحی و روانی مرتبه حساسی را اشغال کرده است به جهت اینکه مبتلایان به این بیماری چون از جهت ایمان و اعتقاد، هیچ سرمایه ای ندارند و از ناحیه اخلاق و معاشرتهای اجتماعی و خصوصی ، به یک وضع نابسامانی گرفتارند و نمی توانند با هیچ کسی حتی با خودشان هم زندگی مطلوبی داشته باشند چون در فضای روحی وی تمامی امتیازات بر خودش اختصاص یافته است و معنای عُجب ، چنانکه در لغت و احادیث آمده ، این است که انسان اعمال نیکی انجام می دهد و بعد از آن تصور شیطانی به دلش نفوذ می کند مبنی بر اینکه کسی بهتر از من وجود ندارد حتی در مقام عبادات هم این گرفتاری پیش می آید که بعد از انجام فرائض تصور بهترین و عالیترین عبادت را به خود نسبت می دهد، به هر حال تنها خود را می پسندد و یا خود را می پرستد در حالیکه بذر کاشته شده در دل خاک ، هر اندازه خاکی باشد و به آن بچسبد بیشتر رشد می کند و انسان هم هر اندازه به بندگی خالق متعال نائل شود و با کوچک قرار دادن اعمال ، خود را مانند ذرات خاک در برابر خدای متعال به بیند، بیشترین توفیق را در کمال و ترقی نصیب خویش ساخته است در این زمینه و به کتاب ]بهداشت روانی در اسلام (78)[ مراجعه شود.

نکته سوم : موفقیتهای انسان در تمام زمینه های زندگی به لطف و توجهات خداوندی نیاز دارد و هر کسی که بدان دست یابد، باید مطمئن شود که از الطاف پروردگارش بهره مند شده است اختراعات و اکتشافات علمی یا رسیدن به مدارج علمی ، و یا بدست آوردن محبوبیت قلبی در میان مردم ، و یا هر چیزی که برای انسان موفقیت و پیشرفت تلقی شود باید همه آن ها را از عنایات و توجهات خالق متعال بداند زیرا او به تنهائی قادر به انجام چنین کارها نمی باشد.

چون احاطه و ظرفیت آگاهی های وی محدود است و خدای متعال می فرماید:

وَ ما اُوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلا قَلیلاً (88) ]و از علم و آگاهی جز مقدار کمی به شما داده نشده است [.

شکرگزاری یا دوام نعمت

شکرگزاری انسان از خدای سبحان در برابر نعمتهای بی شماری که بروی ارزانی داشته است موجب ازدیاد و فراوانی آن می گردد و اگر بگوئیم در میان شکرگزاری و فراوانی نعمتهای الهی ملازمه ای حقیقی وجود دارد یعنی هر شکری به دنبالش دوام و توسعه نعمت است سخن گزاف و بیهوده ای نگفته ایم بلکه صریح آیات قرآن مجید است که می فرماید: و اذ تاءذَّنَ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لاََزیدَنکُم ...(98)

وقتی که پروردگار شما اجازه داده است مبنی بر اینکه اگر شکرگزار نعمتهایش باشید بطور یقین آنها را افزایش می دهیم .

با اینکه شکرگزاری در مقابل نعمتهای خداوندی از حوزه قدرت انسان خارج است و پروردگار عالم احتیاجی به تشکر و قدردانی ندارد اما اگر او اعتراف کند که تمام نعمتها از ناحیه خداست و من از بجا آوردن شکر آنها عاجز هستم همین اعتراف و اظهار عجز و ناتوانی ، بالاترین مرحله شکرگزاری وی را به نمایش می گذارد و حضرت زین العابدین (علیه السلام ) می فرماید:

فَاَشکَرُ عبادِکَ عاجِزٌ عَن شُکرِکَ وَ اَعبَدُهُم مُقَصِّرٌ عَن طاعَتِکَ ... .(09)

پروردگارا: شکرگزارترین بندگانت از بجا آوردن شکر نعمتهایت عاجز، و پرستنده ترین آنها از فرمانبرداریت ناتوان است .

پس قبول عجز و ناتوانی بهترین راه درک توحید و قدردانی است چون او بدینوسیله خود را چنان کوچک می بیند که توان شکرگزاری را از عهده خود خارج می داند و این یک حرکت کمالی در خداشناسی است ، فائده دیگری که از این بینش حاصل می شود اینکه انسان را وادار می کند تا نعمتهای الهی را در رضای او بکار گیرند و با آن به گناه ومعصیتش اقدام نکنند.

حضرت علی (علیه السلام ) به فرزندش توصیه می کند از نعمتها در مسیر معصیت و نافرمانی خدا، استفاده نکن یعنی وقتی که علم و یا مقام و ریاست و یا ثروت و و .... بدست آوردی سعی کن از تمامی این امکانات در مسیر بندگی خدای متعال استفاده کنی و اخلاق و رفتار خویش را با تواضع و فروتنی مرضی حق سازی